نقش اجتماعی گرافیک دیزاین

پیر برنارد(۲) از موسسان گراپوس(۳) و هم چنین آتلیه دِکریشن گرافیک(۴) بود. وی این سخنرانی را در سال ۱۹۹۱ و در مینیاپولیس(۵) آمریکا ایراد کرده است. متن این سخنرانی در کتاب مجموعه مقالاتی در باب دیزاین به نام “دیزاینرهای تاثیر گذار (AGI (6” در سال ۱۹۹۷ در لندن به چاپ رسیده است:
«مدت مدیدی است که هنرمندان به خاطر مهارت منحصر به فردشان چه فقیر و چه پولدار سرزبانها بوده اند. اکثریت مردم تابع زیبایی شناسی هستند که سردمداران رسانه های جمعی به خورد آنها می دهند و پس مانده های آن عاید قشر محروم جامعه می شود. در این میان جامعۀ غربی ما با دو شتاب متفاوت در حال فعالیت است. در بخش اقلیت آن، جهانی آرام را می بینیم که در آن دیزاین معادل کیفیتی معتبر و قابل استناد است و در نتیجه هنر در آن بخشی از زندگی همه می باشد. در این جهان مادیت و واقعیت بشری قدرت توسعه پیدا می کند.
اما در بخش عمدۀ این جهان یا مابقی آن (چیزی که در نقطه مقابل قرار دارد) هنر جزء مجزایی از زندگی است و می بایست مناسبات معنوی را در محدودۀ دیگری چون دین یا ترکیباتی که ایجاد احساسات ماورایی می کنند یافت.
نابرابری در حال افزایش است و رؤیای اومانیستی برای یکپارچه کردن تاریخ جهان از طریق سیستم سرمایه داری چند ملیتی در عمل موجب کاهش همگن سازی شده است. در چنین شرایطی طبیعی است که برای هنر و هنرمندان نقشی در حد سرگرمی و تزئین در نظر بگیرند و فن آوری و تخصص های مربوط به آن را مسوؤل تولید و خدمات مفید و تاثیرگذار بپندارند. این تفکیک پذیری، کارائی کاملا مجزایی ایجاد می کند که سرمنشأ شکل گیری دیزاین است. تفکیک بین هنرمند به مثابه خالق و از سوی دیگر صنعتکار به مثابه کاردان فنی مجددا از خاکسترهای منبعی سربر آورده که به عصر سنگی برمی گردد.
من معتقدم که میزان توانایی گرافیک دیزاینر به عنوان یک هنرمند و همچنین کاردان فنی، هویت منحصر به فرد او را شکل می دهد. این آن چیزی است که تأثیر خاص خودش را به عنوان بخشی از فرهنگ به یادگار می گذارد؛ همچنین معتقدم که عملکرد اجتماعی گرافیک دیزاینر موضوعی است که از طریق نظرات و اعتقادات مورد ارزیابی قرار می گیرد تا اینکه از دید منطق و دانش به آن توجه شود.
“وقتی برای دستیابی به چیزی بهتر سد راه انسان ها شوی ، زندگی خود را سخت خواهی یافت” ماکسیم گورکی (۷).
مسئولیت اجتماعی گرافیک دیزاینر بر این امر استوار است که در خلق دنیای بهتر نقش داشته باشد. این به عنوان یک اصل ساده به نظر می رسد ولی در تناقض با زندگی واقعی است. اصول به راحتی به ضوابط عملی رفتار منتهی نمی شود.